غزل(همه شب منتظرم یوسف در چاه بیا):
همه شب منتظرم یوسف در چاه بیا
تو دراین ظلمت شب چون قمرماه بیا
بر یعقوب که افتاده در این خانه ی درد
به عیادت سراین مردن جانگاه بیا
نه گناهست ونه جرمست بزنی سر بکسی
چه شود با دل بیچاره کمی راه بیا
مکن اینگونه که باب همه عشاق شود
به وفا لااقل از مهر گه وبیگاه بیا
چه بیائی چه نیائی دل من عاشق توست
بر دل ناز دلم همدم و همراه بیا
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: غزلیات